زون




Monday, December 23, 2002

٭
از اين وبلاگ نوشتن بدم مياد چون بدجور خود سانسوري مي کنم و چون تايپ کردن به �ارسي خوارمو گاييد و چون کليد backspace گير ميکنه..و چون دهنم آ�ت زده و چون هميشه وقتي وبلاگ مينويسم که در حالت گهي هستم ...و چون از اين بابت هميشه اعصابم به هم ميريزه که وبلاگاي زن ها اغلب ماليخوليايه و وبلاگ پسرا اغلب مملو از کس ـــــ و ـــــ شعر
...و خلاصه از همين مدل حر�ا...
امروز داشتم راجع به يه روز صبح �کر مي کردم مثلن ۴ سال پيش يه روز صبح مثلن تو تابستون...
که عين عين اين شعر بود...

چه خوب است صبح زود تنها از خواب بلند شوي
و مجبور نباشي به ديگران بگويي که دوستشان داري
وقتي که ديگر آنها را دوست نداري..



........................................................................................